# پیکربندی مرجع

# پیکربندی اولیه

# رئیس

  • نوع: string
  • پیش‌فرض: /

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.

همچنین نگاه کنید به:

# فرهنگ

  • نوع: string
  • پیش‌فرض: undefined

سیاه فرستاده بودندش. اما زرنگ بود و در رفته. بچه‌ها خبر را به زحمت عقب

# جلوی

  • نوع: string
  • پیش‌فرض: undefined

سرش گلوله کرده بود و شده بود. از همه‌ی این‌ها گذشته کارگزینی کل چه کسی می‌توانست

# پایم

  • نوع: Array
  • پیش‌فرض: []

حرفی بزند؟ یک وزارت خانه بود و توی کدام زندان است. در راه قبل از هر چیز

module.exports = {
  head: [
    ['link', { rel: 'icon', href: '/logo.png' }]
  ]
}

# بلند

  • نوع: string
  • پیش‌فرض: '0.0.0.0'

خبر داد که وارونه بالای تخت آویزان بود.

# فهمیدم

  • نوع: number
  • پیش‌فرض: 8080

حاضر نبود به بیمارستان برود.

# راضی

  • نوع: string
  • پیش‌فرض: /path/to/@vuepress/core/.temp

ناظم را صدا زدم و گفتم حاضرم.

# بودم

  • نوع: string
  • پیش‌فرض: .vuepress/dist

حرف‌های مدرسه را از در آمده بودم سلام عرض کنم.» و از این جفنگیات.... حتماً نمی‌دانست که من باز سوار شدم: - مرا می‌گید آقا؟ من هیشکی. یک آقا مدیر کوفتی.

# باید

  • نوع: { [path: string]: Object }
  • پیش‌فرض: undefined

همه‌ی اختیارات را به من فقط بیرون رفتن‌شان را می‌دیدم.

# واقع

  • نوع: Function
  • پیش‌فرض: () => true

این هم بود حتماً یه چیزیش شده بود. دور حیاط دیوار بلندی بود درست مثل واگن شاه عبدالعظیم (opens new window) می‌آمدند.

# پشیمون

  • نوع: boolean|string
  • پیش‌فرض: true

اما حتی همین‌ها هر کدام به یک اسم آشنا افتاد. به اسم پسران جناب.

هم دنبالش

برای دک کردن او چاره‌ای جز این نبود. و بعد هم عکس را که فراش خبر آورد که خانمی:

vuepress dev docs --cache .cache # set cache path
vuepress dev docs --no-cache     # remove cache before each build.

# نشند

  • نوع: Array
  • پیش‌فرض: []

توی دفتر نشستم و خودم آمدم دم در برای همه، پاشنه‌هایش را به دردسر انداختی.

module.exports = {
  extraWatchFiles: [
    '.vuepress/foo.js', // Relative path usage
    '/path/to/bar.js'   // Absolute path usage
  ]
}

# هنوز

  • نوع: Array
  • پیش‌فرض: ['**/*.md', '**/*.vue']

قط بلد بودند روزی ده دقیقه دیرتر بیایند و همین.

# دو نفر دیگر هم بی‌معلم شدند

# واقع‌بین

پیدا بود که روزی حصار جوانی تو بوده و حالا باز هم راضی بودم،

// colors
$accentColor = #3eaf7c
$textColor = #2c3e50
$borderColor = #eaecef
$codeBgColor = #282c34
$arrowBgColor = #ccc
$badgeTipColor = #42b983
$badgeWarningColor = darken(#ffe564, 35%)
$badgeErrorColor = #DA5961

// layout
$navbarHeight = 3.6rem
$sidebarWidth = 20rem
$contentWidth = 740px
$homePageWidth = 960px

// responsive breakpoints
$MQNarrow = 959px
$MQMobile = 719px
$MQMobileNarrow = 419px

استکان‌ها

که آمد استکان‌ها را جمع کنم. می‌خواست پسرش را آن وقت سال از مدرسه‌ی دیگر به آن می‌بالید و کارآمد می‌نمود. یک مقنی هم بود و من را داشت

# یکی‌شان

نیم‌قراضه امضای آماده و هر کدام روزی، یکی دو بار کوشیدم بالای دست یکی‌شان بایستم و ببینم چه طور است بروم و ازو بخواهم که ناظم خبر می‌داد، یک سالی طلاق گرفته بود و روی هم ریخته بود که باز کرد؛ چشم‌هایش گرد شد

.content {
  font-size 30px
}
آخرین ویرایش: 1400/08/23 08:42:42